سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنها من
پنج شنبه 92 اسفند 29 :: 11:7 صبح :: نویسنده : الیاس همایی

من هم مثل شما از عید خاطره ی خوش بسیار دارم اما بعضی وقت ها یه اتفقاتی میفته که کل این خاطرات فراموش میشه و تهش جز گذشت عمر چیزی بیشتر نمیمونه.همین عیدی بود(هر سال عید میریم ده بابابزرگ)همه دور همی جم بودیم همه از مامانا از بچشون تعریف می کردنداز بدیهاشون،کارهای زشتشون،انگار که چه کار خوب و بزرگی کردند.حالا مامان من بجای این که از من تعریف کنه میگه چه قدر بداخلاق،عاطفه نداره و ...جوری ادمو رو صابون میماله که انگار از تو کف درست شده.م

من خاطره خیلی ها را خوندم فهمیدم خیلی خاله،عمه،امو،دایی خوبی دارند.حالا خاله ی من که مرتب خونهء هم میریم وقتی هم و میبینیم انگار صد پشت غریبه هستیم.عمه هم که هیچی نگو وقتی داره باهات حرف میزنه تو برزخ میری.عمو هم اون که پاک دیوونه هست.داییم؟مثل سیاست مدار میمونه: به جهنم دعوتت میکنه به طوری که برای رفتن لحظه شماری میکنی.




موضوع مطلب :



درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 10889